حالا دیگر خوابت هم بی خوابم میکند....بس نیست؟ این همه بی تابی و آشفتگی شبانه روزیم بس نیست؟ درعالم واقع پست میزنم در خواب خِرم را می گیری؟؟؟...!!!نشسته ای دم در خانه دلم که چه؟ که بدوزدیش؟؟؟بس نمیکنی نه؟..........باور نمیکنی که نمی خواهدت نه؟ چرا قبول نمیکنی که دلیلِ همه آشفتگی هایش تویی؟؟؟ از این آرامشِ نصفه نیمه اش هم نمیگذری نه؟آخر به چکارِ تو می آید این دل؟؟ نـــــــــــه یادم نرفته..........گفتم....بگذار تنها کسم برایم باقی بماند....من دیگر توان مراقبت از این خانه را ندارم خودت بگذار برو.......اصلا بیا محبتت را پس بگیر و برو حاضر جواب گفتی:کاری به کار تو ندارم ...تـــــــــــو را نه....دلت را میخواهم.....دلت را مثل همیشه به حساب نیاوردی حرف هایم را به حساب نیاوردی و وقته پستِ نگهبانیم درست لحظه ای که پلک هایم سنگین شدو چشمانم روی هم رفت برش داشتی و بردی............حالا که دلم در دست میروی بـــــــرو ولی آرام تر برو و نگاهی به منِ بی دل نینداز ولی آرام تر نینداز.....فقط دلم را به زمین نینداز.....از جنس شیشه است ....میشکند.....خورد میشود حالا که از من دورشدی آرام بشین....آرام بشبنو با خودت عشق کن به شغلِ شرافتمندانه ات افتخار کن تو تنها دلــــــــــ .م را نبردی تو خدای دلم را با خودت بردی....همه مهر را از دلم بردی تو عشق من به یاس را از دلم ربودی اصلا خودِ خودت را از دلم ربودی...خودِ خودم را از دلم ربودی تو تنها کسِ بی کسیم را از من ربودی..... جرمت سنگین تر از ربودن یک دل است ببــــــین حالا تو برای من یک دلربا نیستی.....دل،ربایی...جرمی سنگین تر از آدم ربایی...ببــین حالا که همه چیزم را با خودت بردی منِ بی دل را هم ببر....این یکی دیگر جرم نیست من خودم خودم را به تو می بخشم:(..... بی دل که نمیشود آسمانی شد...رنگین کمانی شد...خدایی شد....عاشق شد ببین بی دلها بکار آسمان و زمین نمی آیند..؟ مرا نیز با خودت ببر.....دلم مالِ تو فقط مرا نیز ببر شاید در صراطی که تو قدم میگذاری من نیز هنرِ دل زنی یاد گرفتمو دوباره اهل دل شدم صاحـــــــب دل شدم..................عاشق شدم پ.ن: حاضری مجرم باشی ولی مرا نه" دلــــــــــــــــم "را با خودت ببری؟؟؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |